سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوشنگ ابتهاج، نزدیکترین شاعر به حافظ

 

ابتهاج در شاعری و به‌خصوص غزل‌سرایی چنان زبردست است که از قول شهریار نقل کرده‌اند که او را نزدیک‌ترین شاعر به حافظ دانسته است. این وصف را باید از شهریار پذیرفت چراکه صمیمیت و آشنایی خاصی با سایه داشته است. سایه چنان با شهریار اخت بود که خودش جایی در تعریف ردوبدل کردن غزلی بین خودشان گفته است «من و شهریار همه املاکمان مشاع بود». سایه علاوه بر اینکه در شعر نیمایی نیز تبحر داشته و دارد، استاد سرودن شعرهایی با مصرع‌های کوتاه و بلند است؛ چنان‌که نه سروده از وزن بیفتد و نه‌چندان ثقیل شود که نتوان نام شعر بر آن نهاد. سروده‌هایش وزین و روان‌اند.

توانایی سایه در درک موسیقی از یکسو و چینش کلمات به زیباترین حالت ممکن در کنار هم و خلق شعر از سوی دیگر باعث شده بود تا پیش از هر چیز، نوای شعرهایش در گوش مردمان نواخته شود. وقتی شعری از او می‌خوانی گویی این طنابِ موج‌برداشته را از قبل می‌شناسی و کلمات بعدی در جای درستی از فراز و نشیب این موج می‌نشینند، درست همان‌جایی که ذهن تو منتظرش بوده است. سایه موسیقی را باعث شناختن شعر می‌داند و خود نیز بر همین مسیر پای نهاده و پیش‌آمده است. موسیقی در او درونی شده و در ناخودآگاهش جریان دارد. همین است که رقص کلمات، بی‌نقص و درست اجرا می‌شود. او با زبانی فاخر و درعین‌حال آشنا برای ما، از چیزهایی گفته که یا خود ما هم درکش کرده و یا در آن زندگی کرده‌ایم. او در میان پلیدی‌ها از لطافت‌ها سروده است.

هوشنگ ابتهاج

ارغوان هوشنگ ابتهاج

شاهکار شعرهایش اما به گمان من «ارغوان» است. خودش در بیان اتفاق سرودن این شعر، با لطافت تمام از مراقبت‌هایش از پاجوش‌های ظریف و تازه‌ی درخت ارغوان کهن‌سال خانه و از دل‌بستگی‌اش به آن می‌گوید. دل‌بستگی‌ای که بعدها و در فراغ باعث شد بسراید:


«ارغوان/ شاخه‌ی هم‌خون جدا مانده‌ی من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟/ آفتابی‌ست هوا؟/ یا گرفته است هنوز؟/ من در این گوشه که از دنیا بیرون است/ آفتابی به سرم نیست/ از بهاران خبرم نیست». در عین تمام این ابراز دل‌تنگی‌ها و غم‌ها در آخر می‌گوید «ارغوان بیرق گلگون بهار/ تو برافراشته باش/ شعر خون‌بار منی/ یاد رنگین رفیقانم را/ بر زبان داشته باش/ تو بخوان نغمه ناخوانده من/ ارغوان شاخه هم‌خون جدا مانده من».

 

 

گویی امید از سایه جدا نمی‌شود. سایه طبیعت را معجزه‌ای بزرگ می‌نامد. او وجود این‌همه درختان که هرکدام به شکلی هستند، ‌درست مانند آدمانی که با یکدیگر متفاوت‌اند، را حیرت‌آور می‌داند. سایه همچنین عاشقانه‌های دلپذیری نیز سروده است. چنان لطیف می‌سراید که با خواندن آن،‌ روح عشق در شما جوانه می‌زند و پا می‌گیرد. او به‌خوبی آن حال و فغان و سرمستی را پیش چشم شما و در میان کلمات تصویر می‌کند، سپس روح عشق را در آن می‌دمد.

معروف‌ترین اشعار ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج به‌شدت برای ما آشناست. گاه حتی بدون اینکه نامی از او بدانیم، ردی  از او را بر اثری دیده یا شنیده‌ایم. فرقی ندارد که اهل ادبیات و خواندن شعر باشیم یا نه، جای پای سایه حتی بر آوازها و تصنیف‌ها و ترانه‌های انقلابی معروفی که هزاران بار شنیده‌ایم هم هست. در «تو ای پری کجایی» که حسین قوامی خوانده است، در «ایران ای سرای امید» و «یادگار خون سرو» که با صدای محمدرضا شجریان شنیده‌ایم و در «ارغوان» که صدای گرم علیرضا قربانی بر آن نشسته است و در خیلی آثار دیگر. موسیقی جاری در شعر سایه این امکان را به خوانندگان می‌داد تا آن را بخوانند. درواقع در کنار مفاهیمی که در اشعار او حضور داشتند،‌ این روح موسیقایی شعرها بود که خوانندگان را به‌سوی خود جذب می‌کرد.

منبع : https://taaghche.com/